نگاهي به ماترياليسم
ديدگاههاي مشابه اين را در كتاب هاي متفكرين ماترياليست مثل ماركس انگل لنين مي توان يافت . همه آنها افسانه اصلي ماترياليست را قبول دارند كه جهان هميشه وجود داشته ماده يك جوهر وجودي مطلق است انسان از ماده تشكيل شده و روح ندارد (ولي قوانين ترمو ديناميك نشان مي دهند كه ماده توانايي سازماندهي كردن خود را ندارد و تعادل و نظم موجود در جهان در نتيجه يك آفرينش هوشمندانه است ) .
تكذيب وجود روح توسط ماترياليست ها و ادعاي آنها مبني بر اينكه شعور انسان از ماده تشكيل يافته با علم سازگار نيست بر عكس كشفيات علوم جديد نشان ميدهد كه شعور انسان را نمي توان به حد ماده تنزل داد وآن را نمي توان از طريق كاركرد مغز توجيه نمود.
نگاهي به نوشتجات نشان ميدهد كه دانشمندان با تلاشهايي كه بر اثر عقايد ماترياليستي القا شده اند به هيچ نتيجه اي نرسيده اند كه بتوانند شعور را به مغز محدود نمايند و خيلي از آنها از رسيدن به چنين نتيجه اي نا اميد گشته اند امروزه بسياري از محققين بر اين عقيده هستند كه شعور انساني منشاء ناشناخته اي در وراي نورونهاي مغز و اتمها و ملكولهاي تشكيل دهنده آنها دارد .
يكي از محققين به نام ويلدر پن فيلد بعد از سالها به اين نتيجه رسيد كه وجود روح واقعيتي غير قابل انكار است : من بعد از سالها تلاش براي توجيه ذهن بر اساس فعاليت مغزي صرف به اين نتيجه رسيدم كه ساده تر است اگر اين فرضيه را بپذيرم كه وجود ما از دو جزء اساسي {مغز وذهن (يا روح)} تشكيل يافته است .
آنچه دانشمندان را به سمت اين نتيجه گيري كشانده اين حقيقت است كه شعور را هرگز نمي توان با عوامل مادي صرف توجيه كرد .
رژه پنروزدر كتاب خود با عنوان ((امپراتوري جديد ذهن)) آشكارا مي گويد كه حتي اگر تمام اتم هاي بدن يك انسان با اتمهاي آجر جا به جا شوند خصوصياتي كه شعور يك انسان را مي سازند بدون تغيير خواهند ماند. مي توانيم بر عكس آن را نيزدر نظر بگيريم . يعني اگر ذرات اتمهاي مغز با اتمهاي آجر ها جابه جا شوند آجر ها داراي شعور نخواهند شد. يعني اگر تمام مواد بدن يك فرد با ذرات همانند خود در آجر هاي خانه اش تعويض گردند هيچ اتفاقي رخ نخواهد داد. پنروز درپايان كتاب چنين نتيجه ميگيرد شعر به نظر من آنچنان پديده قابل توجهي است كه نمي توانم باور كنم صرفا بر حسب تصادف و براساس محاسبه پيچيده اي به وجود آمده باشد اين پديده(شعور) امري است كه مي توان از طريق آن هستي جهان آفرينش را شناخت.
ديدگاه ماترياليسم در برابر اين يافته ها چه سر نوشتي پيدا ميكند چطور ماترياليستها ادعا ميكنند كه انسان از ماده تركيب يافته و انسان داراي هوش و احساسات چطور مي تواند از تركيب شانسي اتمهاي بي جان و بي شعور ايجاد گردد .
به طور خلاصه آنچه انسان را انسان ميكند خصوصيات مادي نيست بلكه ويژگي هاي روحي است و روشن است كه منشاء آن ماهيتي جداي از ماده است . البته وقتي به نوشته هاي ماترياليستها نگاه ميكنيم به وضوح ميبينيم كه در پشت فلسفه ماترياليستي (( پرستش ماده)) مستتر است.
الوهيت دادن به ماده يكي ديگر از اعتقادات ماترياليستها است .
كساني كه از فلسفه ماترياليستي حمايت ميكنند معتقدند كه نظم و تعادل عظيم جهان و ميليو نها گونه زنده در جهان از جمله انسان صرفا ازفعاليت اتمهاي تشكيل دهنده ماده به وجود آمده اند به عبارت ديگر آنها معتقدند اتمهاي بي جان وبي شعور آفريننده هستند.
اين عقيده شايد مدرن به نظر برسد در واقع اين نظريه ظهور دوباره عقيده اي است كه از اولين دوران هاي تاريخي وجود داشته است يعني بت پرستي.
ماترياليستها نمونه هاي مدرن بت پرستي هستند . آنها تنديسها ونمادهايي كه از سنگ وچوب ساخته شده را پرستش نمي كنند اما بر اين اعتقادند كه ماده تمام موجودات را به وجود آورده است و فكرميكنند كه اين ماده داراي نيرو هوش وآگاهي نامحدود است . يكي از ماترياليستها در نشريه معمار سنان اين چنين مي نويسد :به منظور ايجاد يك شيي مادي اتمها با نظم خاصي در كنار هم قرار ميگيرند نيرويي كه موجب اين سازماندهي مي گردد روح موجود در هر اتم است . چون هر روح داراي شعور است . هر شيي آفريده شده نيز آگاهيي خردمندانه اي دارد و تمام اشياء آفريده شده نيز به يك درجه داراي هوش هستند . يك انسان يك حيوان يك باكتري و يك مولكول به يك حد داراي هوش هستند .
اما حقيقت اين است كه بر خلاف آنچه ماترياليستها اعتقاد دارند شعور در ماده بي جان وجود ندارد . بلكه مختص موجودات زنده اي است كه روح دارند همان روحي كه خداوند به آنها عطا كرده است . اما ماترياليستها به خاطر اينكه خدا را تكذيب كنند به عقايد احمقانه متوسل ميشوند كه متضمن وجود روح در اتمهاست .
نوشته هاي ماترياليستها مملو از توضيحات جالب در مورد اين عقيده است مقاله اي با عنوان طريق حقيقت در مجله معمار سنان آورده است: اگر سلسله مراتب جان بخشي را بپذيريم يعني روح درون يك اتم وجود دارد .آنگاه يك مولكول روح درون اتم را هدايت ميكند سپس سلول روح مولكول را هدايت ميكند ويك موجود زنده روح درون سلول را هدايت ميكند . بنابراين روح اصلي كه تمام بدن را هدايت ميكند خداي اين روحهاي كوچكتر نيست؟.
اين اعتقادات ابتدايي ونادرست موجب گرديده ماترياليستها معتقد گردند نظم و تعادل موجود در جهان متاثر از ماده بي جان است اما برخلاف آنچه ادعا شده در يك سلول زنده شعوري وجود ندارد و اعتقاد به آن چيزي جز خرافات نيست .آنها براي انكار وجود قدرت آفريننده خداوند ويژگي هاي مضحكي را به اتمها مولكول ها وسلول ها نسبت مي دهند . مثل هوش توانايي برنامه ريزي از خود گذشتگي و حتي هماهنگي دموكراتيك .
عقيده خرافي ديگر ماترياليسم نظريه ((مادر طبيعت )) است ما با اين اصطلاح در فيلمهاي مستند كتابها و حتي در آگهي هاي بازرگاني غربي برخورد مي كنيم اين اصطلاح براي بيان اين عقيده كه مواد بي جان تشكيل دهنده طبيعت (نيتروژن اكسيژن هيدروژن كربن و غيره )نيروي با شعوري دارند كه به خودي خود مي توانند انسان وتمام موجودات زنده را به وجود آورند به كار مي رود. اساس اين افسانه مشاهدات يا دلايل منطقي نيست بلكه هدف آن متقاعد كردن مردم بوسيله القاء مكرر وفراوان است . هدف اين است كه مردم خداوند وآفريننده حقيقي را فراموش كنند و در عوض به بت پرستي روي آورند كه در آن ((طبيعت)) به عنوان خالق در نظر گرفته ميشود.مهمترين حامي اين افسانه ماترياليستي نظريه تكامل است كه توسط چارلز روبرت داروين بيان گرديده است . اين نظريه كه طبيعت بدون وجود خالق خود را نظم مي بخشد طبيعت گرايي گفته مي شود وآنقدر مضحك و بي معني است كه بگوييم كتابخانه مي تواند بدون وجود نويسندگان خود را بسازد .
در پايان بايد گفت كه ماترياليستها برخلاف آنچه مي گويند نه روش عقلي و منطقي و نه روش علمي براي اثبات ادعا هاي پوچ خود دارند.